آفتابه دارمسجد شاه


"یه بابایی بدجوری تنگش افتاده بود سراسیمه دنبال دستشویی بود تا خودشو آزاد کنه با عجله به سمت مسجد دوید و یه راست رفت سراغ دستشویی مسجد وسریع یکی ازآفتابه ها رو برداشت که به سرعت بره داخل که یهو آفتابه دار داد زد: 

ادامه مطلب ...