.....میجنگی و میجنگی وباز میجنگی...آنقدر میکشی و از کشته ها پشته می سازی که دیگر از نفس می افتی،خسته میشوی ،خسته از کشتن های بی پایان،
دیگر می بری،...زانو میزنی و می نشینی و ....
اجازه می دهی تا او تورا بکشد...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد