فرار از مثلث شرم (1)


اریک برن واضع نظریه بازیها است.او در این تئوری توضیح می دهد آنچه بعنوان رفتار نشان میدهیم و آنچه در مقابل دریافت میکنیم همه در قالب ناهوشیار وبصورت نوعی بازی روانی صورت میگیرد.وطبعاً هربازی با هدف دریافت لذت ویا به تعبیر روانشناسی "نوازش" می باشد.

شاگرد برن ، استیون کارپمن در تکمیل این تئوری نظریه خود را درقالب یک مثلث ابداع کرد. ازدید برن این مثلث آنقدر گویا و کامل بود که آن را بنام خود کارپمن نامگذاری کرد. به این مثلث ،مثلث شرم یا خالق شرم نیز گفته می شود.

همه بازیهای روانی در یک مثلث اتفاق می افتند. هرکس در این مثلث گیر بیافتد در واقع اسیر بازیهای روانی می شود که حاصلی جزشرم ، استیصال و درماندگی ندارد. 

 

 

قربانی:


      ضلع اصلی و مهم این مثلث که لنگرگاه آن می باشد "قربانی" است.درواقع ایفاگر نقش اصلی هر بازی قربانی است.ما با بازی در این نقش برای خود یک هویتی میسازیم و به خودمان حق میدهیم هرگونه رفتاری نسبت به دیگران داشته باشیم. با گرفتار شدن در این نقش ، قربانی عملاً ارزش ها و توانایی های خود را نادیده میگیرد.قربانی در واقع کسی است که به لحاظ روحی خود را شکست خورده می پندارد والزاماًبه معنی این نیست که واقعاً شکست خورده باشد ویا دیگری اورا قربانی کرده باشد.او قربانی خودش است. وهمیشه به دنبال یک ناجی است تا اورا نجات بدهد و یا سعی دارد طرف مقابل را آزار دهد.


ناجی: 


    ایفاگر این نقش مدام درپی کسانی است که دارای مشکل هستندو او سعی در حل مشکل آنها دارد.ابداً به معنی این نیست که دارای توانمندیهای خاصی است که قادر به حل مشکلات دیگران است برعکس او از یک نوع ضعف شدید شخصیتی رنج می برد و برای پنهان کردن این ضعف دنبال قربانی میگردد تا با کمک  به او ضعف خود را پوشش دهد. ناجی ها درواقع توانمندیهای دیگران را نادیده میگیرند.


آزارگر(ستمگر): 


    این نقش میتواند ناجی ای باشد که از قربانی اش نا امید گردیده و حس میکند که قدر کمکهای او دیده نشده است. و یا قربانی ای باشد که آنقدر در موضع ستم واقع شده که حالا با کوله باری از خشم در نقش آزارگربه طرف مقابل زجر می رساند.در واقع آزارگربا نادیده گرفتن ارزشهای دیگران هویت می یابد.

در این مثلث نقشها دائماً در حال جابجایی است .قربانی به ناجی ، قربانی به ستمگر، ناجی به ستمگر،ناجی به قربانی ، ستمگر به ناجی ، ستمگر به قربانی.

فرقی نمی کند درکجای این مثلث باشیم،از هر نقشی که وارد شویم "قربانی" هستیم. این اوج اندوهباری زندگی است وقتی نقشها با هم جابجا میشوند.

درون این مثلث بودن یعنی اسیر بازیهای ناخودآگاه شدن یعنی یک زندگی بدون حضورومتاسفانه این لوپ دائماً تکرار خواهد شد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد